#چشم_آهوی_من
#چشم_آهوی_من_پارت_119
-جونت و..
-تپش همه ی زندگی منه!
-امابه نظره من همه ی زندگی تواون نیست که اگه بودبه خاطرش ازدواج نمی کردی تاناپدری بیادبالای سرش.
-چطوری آزادشدی؟
-چیه؟دلت نمی خواست بعده سه سال روی ماه شوهره سابقت وببینی؟
-بودنت نه باعث خوشحالی من میشه نه تپش!
-توس*گ کی باشی که بخوای به جای دختره من تصمیم بگیری؟
-نمیتونی ازمن بگیریش!
-من تاتوخونت اومدم جلوترازایناکه واسم کاری نداره..
-به بابام میگم که برگشتی..
-میتونی بگی ولی دیدن دوباره ی تپش وهم به گورمیبری خانم شایگان!حالاهم بهتره برگردی پیش مهمونا زشته دوساعت اینجاوایستی..
ناخداگاه ذهنم کشیده شدسمت سه سال پیش.......
romangram.com | @romangraam