#چراغونی_پارت_65
_ اينجا چي كار ميكنه ... اين ساختمون بيشتر شبيه باشگاست ...
وايساد ... به ساختمون يه نگاه انداخت ... بعدشم به من ... دوباره برگشت طرف ساختمون ... آروم گفت :
نورا جان روش اسمشو نوشته ... نمي توني بخوني روشو ؟؟؟ با چشماي يكم ريز شده نگام ميكرد ...
يه لبخند زدم ... چه جالب تعجب ميكرد... چشماش ريز ميشد .. دقيقا بر عكس من ...
چقدر اين دختر با من فرق داشت ... حتي تعجب كردنش... با همون لبخند گفتم :
_من خوندن فارسي بلد نيستم ...
مرسده : واقعا ... ولي خوب فارسي حرف ميزني ... اصلا فكرشو نمي كردم نتوني بخوني ...
ولي خوب اون گوشه لاتينش هم نوشته شده ميتوني بخوني...
چشمام با اشاره دستش به گوشه سمت چپ اون تابلو بزرگ افتاد ... بلند خوندم
_ Amin Club
مرسده : درسته باشگاه امين ... مسعود عاشقه امينه .. اسم اينجارم به خاطر همين گذاشته امين
ديگه فهميده بودم دارم وارد باشگاهي ميشم كه واسه مسعودِ
romangram.com | @romangram_com