#چراغونی_پارت_50
بازم گفتم: اون كه خيلي مهربونه!! ... چرا با شما قهر ميكنه؟!
من بهش ميگم خودم اومدم توي حياط...
خنديد ... با صدای بلند ولي خيلي كوتاه ...
نفهميدم چرا بايد به حرف من بخنده؟!! ... همين طور كه با هم به طرف در ساختمون مي رفتيم ... سرمو به طرف
چرخوندم :
_ باور كنين من جدي گفتم ... نميذارم باهاتون قهر كنه ....
باز خنديد ... آروم درو باز كرد ... دستاشو ازبین دستم درآورد و پشت كمرم گذاشت ... آروم گفت :
_ _ شوخي كردم بابا جان
و منو به داخل فرستاد ... خودشم درو خيلي آروم بست ...
تا كنار پله ها همراهم اومد ... به طرفش برگشتم ...
_ خودم ميرم شما هم برين بخوابين ...
به خاطر روشن بودن چراغ هاي حياط اتاقم كمي روشن بود ... يكم به طرفم خم شد ...
آروم پيشونيمو بوسيد ...
romangram.com | @romangram_com