#چراغونی_پارت_47


بينمون سكوتي به وجود اومد

من داشتم به گذشته سياهم فكر ميكردم و آينده نامعلومم ...

دوست داشتم بدونم اون به چي فكر ميكنه كه اين سكوت بينمون به وجود اومده بود ...

سكوت ِ بينمون فقط با صداي بارون پرشده بود ...

بلاخره بعد از چند دقيقه حاجي بود كه پرسيد :

براي هميشه اينجا ميموني؟؟

سوالش انقدر يهويي بود .. كه موندم چه جوابي بدم ...

جواب من سوالي بود كه با سوال اون توي مغزم به وجود اومده بود :





شما دوست نداريد بمونم !!!

_ _ نه...


romangram.com | @romangram_com