#چراغونی_پارت_4
مثل خودش كه دنياش به تاريكي رسيده بود
آهنگي كه از ظبط پخش مي شد بيشتر دلشو آتيش مي زد ... يادش بود كه اوايل معني اين آهنگ رو اصلا درك نمي كرد ولي الان ...
ديدم تو خواب وقت سحر
شهزاده اي زرين كمر
نشسته بر اسب سپيد مي اومد از كوه كمر
مي رفت آتش به دلم مي زد نگاهش
مي رفت و آتش به دلم ميزد نگاهش
سرش رو از پشت به ديوار كنار پنجره تكيه داد و زانوهاشو جمع كرده بود مثل جنيني كه داخل شكم مادرشه؛ فقط اون نشسته بود نه خوابيده...
بازم صداي آهنگ تو فضاي اتاق پيچيد
كاشكي دلم رسوا بشه دريا بشه اين دو چشم پر آبم
روزي كه بختم وا بشه پيدا بشه اون كه اومد تو خوابم
شهزاده ي روياي من شايد تويي
اون كس كه شب در خواب من آيد تويي ....تو
romangram.com | @romangram_com