#چراغونی_پارت_32
بعد هم رو به من گفت: من واقعا متاسفم ... كه باعث شدم روز اول ورودتون اين اتفاق بيفته ...
داشت من معذرت مي خواست ... پس منتظره جوابم بود ديگه
منم جوابشو فقط تو يك كلمه دادم :
......Ok
يه پوزخند بهم زد ولي فقط يه لحظه ... كه خيلي جذابش كرده بود ...
ابرو سمت چپم پريد بالا و تو دلم گفتم ...
_چه قاتل جذابي ...
دوباره اين دلم بود كه اضافه كرد :
صداشو يادت رفت نورا ...
واسه اين حرف دلم سرمو يه تكون كوچيك دادم ... خدايي صداشم خيلي بم و گيرا بود ...
دوباره مريم جون بود كه منو از فكر كردن به اين قاتل بيرون آورد :
_ مسعود جان ... چرا مرسده جونو نياوردي با خودت؟ ... الان چند مدته سري به ما نزده ...
مسعود در حالي كه تمام تلاششو كرده بود تا به من نگاه نكنه گفت:
romangram.com | @romangram_com