#کاکتوس
#کاکتوس_پارت_65

لبخندی از سر رضایت زد و دستم و بوسید.

_ اصلا بیا یه بازی بکنیم.

_ چه بازی‌ ؟

_ گل یا پوچ. اگه گل بود که همیشه کنارم می مونی؟ اما اگه پوچ بود...

بازم کنارم می مونی.


رمان کاکتوس پارت ۵۲



صدای خنده هام بلند شد و گفتم: خیلی خوب باشه دیوونه.

دستاش و پشت سرش برد، چند دقیقه ی بعد مقابل صورتم گرفت.

دو تا دستاش و گرفتم ، و با شیطنت پرسیدم: کدوم یکی گله؟

_ جر نزن. یکی و انتخاب کن.

آروم روی دست راستش زدم و گفتم: این و باز کن‌.

_ مطمئنی گله؟

_ چه فرقی داره‌. هر دوتاش که یه گزینه ست.

دستش و آروم باز کرد. یه کاغذ تا شده بود. برداشتم و بازش کردم.

_همتا با من ازدواج میکنی؟

نا خودآگاه لبخندم جمع شد و به کاغذ خیره شدم.

هیچ چیز برای یه دختر قشنگ تر از این لحظه نیست.

اما من بیشتر از هر روز و هر لحظه ترسیدم .

مشت دست چپش رو باز کرد، برق انگشتر تک نگین به چشمم خورد.

_ همتا میخوام هر روزم و کنار تو باشم.

جا خورده بودم، زبونم بند اومده بود.

به پته پته افتاده بودم و چشمام و باز و بسته کردم.

_ سینا تو.... تو از من خیلی چیزا نمی دونی.


romangram.com | @romangraam