#کاکتوس
#کاکتوس_پارت_60


_ خیلی خوب ، نوبتی هم که باشه، نوبت کادو هاست؟

خنده ای از سر شوق کردم و گفتم: کادو ها؟ مگه چند تاست.

چشمکی زد و گفت: عجول نباش.

چند دقیقه ای تنهام گذاشت، وقتی برگشت یه جعبه دستش بود.

روی مبل کنارم نشست، دستام و محکم تو دستاش فشار داد و تو چشمام نگاه کرد.

_ همتا من هیچ وقت فکر نمی کردم مالک قلب من تو باشی.

من خیلی خوشحالم که دارمت. اما...

_ اما چی؟

_ ببین نمی خوام غرورت و بشکونم. فقط می خوام اذیت نشی، می خوام که نوید دیگه هیچ وقت دست روت بلند نکنه.


رمان کاکتوس پارت ۴۹


_ من از حرفات هیچی سر در نمیارم سینا. میشه واضح تر بگی؟

پاکتی رو از روی میز برداشت و مقابلم گرفت.

_ بازش کن.

از دستش گرفتم و باز کردم. چک بود، یه چک دویست میلیونی.

آخرین پلان نقشه من و اشکان دقیقا همین جا بود.

به من اعتماد داشت، نه از روی سادگی ، فقط باورم کرده بود. من و زندگی که بهش گفته بودم و عشقم و...

دندون هام و بهم ساییدم و آب دهنم و به سختی قورت دادم.

چه عکس العملی باید نشون می دادم ؟ چک رو قبول می کردم و به اشکان می دادم؟ یا همون لحظه باید همه حقیقت رو می گفتم؟

اما من ترسو بودم، شهامت گفتن حقیقت رو نداشتم. برای همین ترجیح دادم گزینه اول رو انتخاب کنم.

دستاش و گرفتم و خجالت زده گفتم:

_ چرا این کار و می کنی سینا؟

_ این من و خوشحال می کنه‌ که بدونم حال تو خوبه.

به چشمام که نگاه کرد، قلبم لرزید.


romangram.com | @romangraam