#کاکتوس
#کاکتوس_پارت_58

از صندلی عقب ماشین ، جعبه ی بزرگی برداشت و گذاشت روی پام.

این چیه دیوونه؟

_ بازش کن.

پازل بود، اما نه یه پازل معمولی.

قشنگ ترین عکس دو نفره مون حالا تبدیل به تیکه هایی شده بود که مکمل هم بودن.

با کلی از خوراکی هایی که همیشه بهش میگفتم حالم و خوب میکنن.


رمان کاکتوس پارت ۵۰


بوی سیگار تندش کل خونه رو گرفته بود، نگاهی به جا سیگاری رو میز انداختم و بهت زده پرسیدم:

_ خفه نشی نوید؟ سومین پاکته.

_ انقدر وقیح شدی که تا دم در خونه باهاش میای.

_ باز میخوای شروع کنی؟ فکر کنم من برم بهتره.

به سمت در چرخیدم که فریادش سر جام میخ کوبم کرد‌

_ صبر کن. بیا این جا.

حوصله بحث کردن نداشتم، سعی کردم برای یک بار هم که شده با آرامش باهاش صحبت کنم و قضیه سینا رو توضیح بدم.

شالم و از سرم برداشتم، نشستم روبروش و آرنجم و گذاشتم روی زانوهام.

_ نوید، نمی خوام دعوا کنیم. می خوام موضوع سینا برای همیشه تو این خونه حل بشه.

_ زمانی حل میشه که تو تمومش کنی این رابطه مسخره رو.

_ تو تصمیم نمی گیری رابطه من تموم بشه یا نه.

_ ببین همتا ، من صلاح تورو می خوام. اون به درد تو نمی خوره.

زهر خندی زدم و گفتم: چرا به دردم نخوره؟ چون پولداره؟

_ نه. چون اون با ما فرق می کنه. از جنس ما نیست. اصلا بهتره بگم تو به دردش نمی خوری.

_ گوش کن نوید‌...

صداش و بالا برد و گفت: نه تو گوش کن.

ما مثل کاکتوس میمونیم همتا، اون خارها ، حقیقت های زندگیمونه که هر کس نزدیک بشه و به ما دست بزنه هم خودش آسیب میبینه و هم ما. میتونی بفهمی؟

romangram.com | @romangraam