#کاکتوس
#کاکتوس_پارت_55
قبل از این که اعتراضی بکنم. دستم و تا ماشین کشوند و پرتم کرد صندلی جلو. نگاهم نمی کرد، خیره به جاده بود.
_ می خوام بدونم از امشب قراره کجا بمونی؟ ها؟ قصد نداری که بازم خونه امیر بخوابی؟ معلومه که نه! اون قدر ها هم احمق نیستی.
برمیگردی خونه خودت، اون وقت من می دونم و تو.
_ خونه خودم؟ منظورت اون شکنجه گاهته؟
_ من تورو شکنجه می دم؟
_ نوید امشب نمی خوام باهات بحث کنم که حالم گرفته بشه.
_ با من حرف بزنی حالت گرفته میشه ولی برای اون پسره دلبری می کنی.
_ به خاطر این که سینا بلده چه طور با یه خانوم حرف بزنه. مثل تو نیست.
_ منظورت از خانوم خودت بودی؟
زهر خندی زد و گفت: اول ببین یه خانوم چه شکلیه بعدش به خودت نسبت بده.
موهای کوتاهت شبیه خانوماست یا سیگار کشیدنت؟ یا نه، رفاقت مسخره ت با اشکان .
قلبم شکست، تمام اعتماد به نفسم و ازم دزدید.
نگاهی به چشمام که از حرص سرخ شده بود انداخت.
_ گریه کن خجالت نکش، اشک بریز . می دونم که ضعیفی.
رمان کاکتوس پارت ۴۵
خسته شده بودم، از تحقیر ها و طعنه هاش. این که دائم من و باز جویی می کرد و روزی یک بار باید سیلی می خوردم.
_ ببخشید که مجبورم این حرف و بزنم. همتا اگه میبینی که تو و نوید به درد هم نمیخورید یه فکری بکنید.
نوید آدم عصبی و حساسه و این رابطه هردوتان و به دیوونگی میرسونه.
دستی به صورتم کشیدم و گفتم: بیخیال امیر. من می تونم چند روز این جا بمونم؟
_ اگه نوید مشکل نداشته باشه، من ندارم. اتفاقا پری هم خیلی به کمکت نیاز داره.
_ چه طور؟ خبری شده؟
پری خودش و تو بغل امیر انداخت و گفت: مگه اون روانی بهت نگفت که آخر هفته جشن داریم.
_ چه جشنی؟
_ جشن عروسی من و امیر دیگه.
romangram.com | @romangraam