#کاکتوس
#کاکتوس_پارت_53
سیلی محکمی به گوشم زد و داد زد: به خاطر پول میری تو بغلش کثافت؟
مگه این جا چه کمبودی داشتی؟
خونم به جوش امده بود و از عصبانیت بدنم شروع به لرزیدن کرد .
دو دستی به سینه ش کوبیدم و داد زدم: بسه دیگه، دست کثیفت و روی من بلند نکن.
نمی تونی بفهمی دوسش دارم، یه نگاه به خودت تو آینه بنداز، هیچ کس و نداری. هیچ کس نمی تونه دوست داشته باشه.
چون هیچی از عشق نمی فهمی، قلب نداری .
چی از جونم می خوای روانی؟
از خیابون نجاتم دادی که اسیر دیوی مثل تو باشم؟ اصلا چرا صبر کنم ؟ همین الان گورم و گم میکنم میرم.
به اتاقم دویدم ، و چند دست لباس از کمد برداشتم و پرت کردم تو کوله ام.
حتی نمی تونستم یک لحظه هم تو اون خونه بمونم.
با پا در اتاقم و باز کرد، کوله ام و از دستم کشید و پرت کرد یه گوشه.
_ زبونت دراز شده، باید کوتاهش کنم جوجه.
تو پات و از این خونه بذار بیرون ببین من چه بلایی سرت میارم.میخوای بری خونه اون مرتیکه؟ آره؟
_ از سر راهم برو ببینم.
جیغ زدم و گفتم: آره آره میخوام برم خونه اون. اصلا به تو چه؟
با اینکه ازش ترسیده بودم سعی میکردم به روی خودم نیارم .
_ برو کنار.
صدای زنگ تلفنش از نشیمن به گوش میرسید.
انگشت اشارش و بالا برد و گفت: از جات تکون نمیخوری.
کمی که از من دور شد از فرصت استفاده کردم و پا گذاشتم به فرار.
پله ها رو چهارتا یکی رد کردم و از ناچاری به خونه امیر پناه بردم.
نوید پشت سرم دوید و اسمم و داد میزد. امیر جلوی در ایستاد و سپر بلای من شد و اجازه نمیداد نوید نزدیکم بشه.
_ بس کن پسر، دیوونش کردی.
_ تو دخالت نکن امیر ، من میدونم دارم چی کار می کنم.
پری با دیدن من که داشتم مثل بید میلرزیدم لیوان آبی دستم داد و به نوید گفت: چه خبرته داد و بیداد میکنی؟ خوبه حالا زنتم نشده.
romangram.com | @romangraam