#کاکتوس
#کاکتوس_پارت_50

_ نه.

بلند شدم که برم اتاقم ، از پشت سر صدام زد.

همتا می خوای ببرمت بیرون ؟

به سمتش چرخیدم و با توپ بر گفتم: باز حوصلت سر رفته نوید؟ می خوای با من بجنگی؟ می خوای حرف بزنم که بکوبی تو دهنم ؟

_ نه. فقط خواستم حال و هوات عوض شه.

از رفتارم پشیمون شدم ، نوید مقصر حال بد من نبود، مثل بچه گربه های مظلوم برگشتم و سرجام نشستم.

_ معذرت میخوام.از دستم ناراحت شدی؟

_ نه مهم نیست.

_ لازم نیست بریم بیرون.

ادای اشکان و در اوردم و چشمکی زدم.

_ یه فیلم خوب بذار ببینیم.

از حرفم خوشحال شد و چشماش برق زد.

تو فلش، بین هزاران فیلم دنبال بهترین میگشت، از فرصت استفاده کردم و لباسام و عوض کردم.

به آشپزخونه رفتم و هرچی تنقلات داشتیم به ردیف چیدم تو سینی و برگشتم به نشیمن.

_ چیشد انتخاب کردی؟

_ آره

_ چه فیلمی؟

_ اِستپ آپ.

از شدت هیجان پاهام و به زمین کوبیدم و گفتم همینه.

میدونست من عاشق این فیلمم و هیچ وقت از دیدنش سیر نمیشم.

مثل بچه ها چهار زانو روی مبل نشستم و سینی پر از خوراکی رو تو بغلم گرفتم.

نوید هم کنارم نشست و ناخونکی به چیپس ها میزد.

انتخاب یه فیلم پر از رقص و موزیک که تو هر شرایطی حال آدم و خوب میکرد بهترین کاری بود که نوید میتونست انجام بده.

بعد از تموم شدن فیلم به اتاقم برگشتم.تمام تماس های سینا رو بی جواب گذاشتم و استراحت کردم.



romangram.com | @romangraam