#کاکتوس
#کاکتوس_پارت_44
_ این زوج عزیز هم که تکلیفشون مشخصه، فقط سر من بی کلاه مونده؟
چشم غره ای رفتم و نشگونش گرفتم.
پریسا به اینکه کنار اشکان نشسته بودم و به نوید توجهی نداشتم نگاهی کرد و پوزخندی زد و تمسخرانه گفت:
_ همتا تو نامزد نویدی دیگه؟ آخه بیشتر تورو با اشکان میبینم تا نامزدت.
چشمام از حدقه در اومده بود، چشمم که به نوید افتاد قلبم به یکباره ریخت.
با عصبانیت از جاش بلند شد و نگاهی به پریسا کرد.
از همون نگاه ها که رعشه مینداخت به جون آدم.
_ یادم نمیاد بهت اجازه داده باشم، تو مسائلی که بهت مربوط نیست حق اظهار نظر داشته باشی.
امیر سعی کرد فضا رو آروم کنه که نوید دستش رو به معنی( سکوت) بالا برد و به اتاقش رفت.
امیر از طرف پری از هردومون معذرت خواهی کرد، و با عصبانیت دست پری و تا پایین پله ها دنبال خودش کشوند.
_ خیلی بد شد اشکان. نه؟
_ بابا تازه داشتم مقدمه چینی میکردم که تهش بگم روشنکم بیاد شمال.
_ روشنک همون دختره که اونشب تو مهمونی بود؟
بشکنی زد و گفت: آره همون.
_ فکر میکردم از مو زردا خوشت نمیاد.
_ این قضیش فرق میکنه همه تای من.
از لحن جمله اش خوشم اومد و خنده ای سر دادم .
رمان کاکتوس پارت ۲۳
فقط دو روز به پایان سال، و شروع سال جدید مونده بود.
کلی از شمال رفتن خوشحال بودم از اونجایی که همه فکر میکردن من و نوید نامزدیم، مجبور شدم بر خلاف میلم با نوید باشم و تو ماشین اون بشنیم.
که البته اشکان خیلی هم از این موضوع بدش نیومد چرا که روشنک هم همراهش اومده بود.
با همون قیافه همیشه حق به جانب و عصبیش به جاده خیره شده بود، منم داشتم به پری پیام میدادم و در مورد روشنک غیبت میکردیم.
_ سرت و از اون گوشی در میاری یا پرتش کنم بیرون.
romangram.com | @romangraam