#کاکتوس
#کاکتوس_پارت_42


کمی من من کردم و گفتم: نه . اینجا کار داشتم.

_ ببینم کسی هست زنگ بزنی بیاد بیمارستان کار هاتو انجام بده.

_ خودم انجام میدم.

نگاهی بهم انداخت ، گوشیش رو برداشت و تماسی گرفت.

_ سلام خانم ارجمند.

_ خیر من امروز دیر تر میام.

_ بله کاری برام پیش اومده. با آقای نادری هماهنگ کن و کارها رو بسپار به ایشون.

_ باشه ممنون. خدانگهدار

چیزی که من میدیم نمیتونست پسر اون حیوونی باشه که اشکان میگفت.

اصلا بی رحم نبود و حتی برعکس ساده و دل سوز بود که کارش و بخاطر یه دختر غریبه عقب انداخت.


رمان کاکتوس پارت ۳۸


سکوت کرده و به جاده نگاه می کرد.

_ چند وقته سیگار می کشی؟

_ چه فرقی می کنه؟

_ به نظرم بذارش کنار .به خاطر خودت می گم.

_ ممنون که به من کمک کردی، ولی اصلا دوست ندارم کسی تو زندگی من دخالت کنه. مگه من ازت پرسیدم نازنین کیه؟

_ خب میپرسیدی بهت می گفتم.

_ من عادت ندارم بپرسم.

_ نامزد سابقمه، بهم زدیم .

نمی خوای بپرسی چرا؟

_ نه نمی خوام بدونم. میشه شماره تماست و بهم بدی؟ برای پرداخت پول بیمارستان میگم.

_ لازم نیست پس بدی.

از تو کیفم خودکار و دفترچه دراوردم.


romangram.com | @romangraam