#کاکتوس
#کاکتوس_پارت_39
صدای جیغم از درد بالا رفت. با دستم به لباسش چنگ می زدم .
_ سیگار می ذاری رو لبت، فندک می گیری زیرش.
فشار بیشتری داد و گفت : روشنش می کنی؟ درست می گم؟
به التماس افتاده بودم،
_نوید تورو خدا ، توروخدا ولم کن.
_ پاکت مال اشکان بود که؟
صداش و بالاتر برد و گفت: دارم با تو حرف میزنم لعنتی. ببین دختر نیاد اون روزی که ببینم سیگار می کشی، حتی اگه بوی سیگار هم بدی، می دونی که چه بلایی سرت میارم؟
دستش و آزاد کرد، کیفم و از دستم کشید و پاکت سیگار و برداشت.
نفس عمیقی کشیدم . وجودم پر از حرص شده بود، دو دستی به سینه ش زدم .
_ مگه من به تو میگم چی کار کنی، چی کار نکنی؟ سیگار می کشم، الکل هم مصرف میکنم. هر کاری هم دلم بخواد انجام میدم. تو هم نمی تونی جلوی من و بگیری؟
چشماش از حدقه در اومده بود و بهم زل زده بود. دستش و دور گلوم حلقه کرد و کوبیدم به دیوار.
_همتا میکُشمت.
این بار تقلا نکردم ، برعکس دلم می خواست بیشتر گلوم و فشار بده.
دقیقا مثل دیو شده بود، یه هیولای ترسناک. محکم من و به دیوار می کوبید و داد می زد.
_ من تورو این جا نیاوردم که هر غلطی دلت خواست بکنی، که الکلی بشی ، که تو روی من بایستی.
میخواستم خانوم بشی، یاد بگیری چطوری از پس خودت بر بیای. این غلطا رو تو خیابونم میتونستی بکنی.
بغض خفه م کرده بود و اشک تو چشمام حدقه زده بود.
نتونستم جلوی جاری شدن اشکام و بگیرم. نوید با دیدن اشک من چشماشو بست و دندوناش و روی هم سایید.
_ دیگه هیچ وقت مثل آدمای ضعیف اشک نریز احمق.
رمان کاکتوس پارت ۲۸
تعطیلات تموم شده بود و من همچنان خونه نشین بودم.
نوید تا مدت ها من و از کار کردن منع کرده بود، کلافه شده بودم و مصرف سیگارم هر ساعت بیشتر می شد.
عادت کرده بودم تمام روز و منتظر اتمام ساعت کاری اشکان بمونم تا بیاد و من و از کلافگی در بیاره.
romangram.com | @romangraam