#کاکتوس
#کاکتوس_پارت_38
_ ممنون از دلگرمی دادنت.
_ همتا؟
_جانم.
ماشین و نگه داشت و به صورتم نگاه کرد.
_من پشیمون شدم.
_ الان دیگه وقت پشیمونی نیست.
_ نمی تونم تو رو دخالت بدم.
_ اشکان بس کن ، الان وقت این حرفا نیست. من می خوام کمکت کنم.
_ اگه اتفاقی بیوفته خودم و نمی بخشم. حتی نمی تونم تو چشمای نوید نگاه کنم.
_ اتفاقی نمیوفته، باور کن. روشن کن بریم.
سیگاری روشن کردم و به موزیک در حال پخش گوش می دادم.
درگیر رویای توام، منو دوباره خواب کن
دنیا اگه تنهام گذاشت ، تو منو انتخاب کن
دلت از آرزوی من انگار بی خبر نبود
حتی تو تصمیمای من، چشمات بی اثر نبود.
رمان کاکتوس پارت ۳۳
جلوتر رفتم و سینه ام رو مقابلش سپر کردم .
_ از اذیت کردن من لذت میبری. آره نوید؟
نزدیک تر شد، سرم با سینه اش مماس شده بود.چونه ام رو با دستش بالا اورد.
_ بوی سیگار میدی.
قلبم تند تر زد، تحمل سیلی بعدی و نداشتم. به پته پته افتاده بودم.
دستش رو برد پشت گردنم و فشار داد.
_ بهم بگو چطوری سیگار می کشی؟
romangram.com | @romangraam