#کاکتوس
#کاکتوس_پارت_32
_ معمولا آره.
خوشش نیومد، از جاش بلند شد سوئیچ و گوشیش رو از میز برداشت و گفت بریم.
رمان کاکتوس پارت ۲۰
همه آدمای بیگناه تو زندگی هاشون دنبال مقصر بدبختی هاشون می گردن، اما من دنبال مقصر نبودم، من دنبال جواب سوالام بود.
من می خواستم بدونم چرا مادرم تو اوج جوونیش دچار مرگ مغزی شد؟ می خواستم بدونم چرا مردی که اسمش به عنوان پدر تو شناسنامم بود ، دوتا برادر چند ساله من و خفه کرد؟
چرا من باید برای امتحان کردن این دردها انتخاب می شدم؟
من دنبال مقصر نبودم، من فقط تسکین می خواستم.
و سیگار اولین قدم تلقین کردن من برای آرامش ساختگی شد.
یا شاید هم به قول پری تلاش می کردم دردهام تبدیل به خاکستر بشن.
اشکان یک دستش رو دور کمرم پیچید ، و با دست دیگه اش دهنم و گرفت تا مبادا صدای خنده های از سر مستی به گوش نوید برسه.
_همتا، جون اشکان آروم باش، نوید بیدار بشه جفتمون و بیچاره می کنه.
تلو تلو از پله ها بالا می رفتم و از حالت سر خوشی که بهم دست داده بود خوشحال بودم.
انگار همه چیز فراموشم شده بود،
مرگ مادرم، برادرام و کابوس شبانه خفه شدن با دستای پدرم.
اشکان من و به اتاقم برد و سعی می کرد به من بفهمونه که نباید بلند حرف بزنم.
چند دقیقه بعد فنجون به دست برگشت و قهوه ای که از زهر هم تلخ تر بود به من خوروند.
کفش هام و از پام در اورد و من و خوابوند روی تختم .
_ بخواب همتا.
صدای خنده ام کمی بلند شد.
_ هم تا... همه تا... یادته این جوری صدام می کردی؟
یقه اش رو با دستای سستم کشیدم و گفتم: اَشی بازم منو ببر.
جلوی دهنم و گرفت گفت: هییس، من دیگه غلط بکنم.
رمان کاکتوس پارت ۲۴
romangram.com | @romangraam