#کاکتوس
#کاکتوس_پارت_27
_ خیلی خوب باشه فهمیدم.
فشار دستش شل شد و گفت: دفعه بعدی پاهات و میشکنم تا بفهمی بی اجازه جایی وارد نشی.
تو چشماش زل میزدم و نگاه میکردم. نمیدونم چرا تو همچین مواقعی بیشتر ازش میترسیدم و ناخوداگاه زبونم قفل میشد.
دستم و ول کرد و رفت تو اتاقش.
اشکان خونه نبود که بهش پناه ببرم، به ناچار دویدم پایین پیش پری و امیر.
جای انگشتاش روی صورتم مونده بود، دست و صورتم و آب زدم و روی کاناپه دراز کشیده بودم و تلویزیون نگاه می کردم .پری و امیر هم تو اتاق بودن.
یکی دو ساعت گذشت. صدای داد و فریاد نوید و اشکان کل ساختمون رو برداشته بود، هراسیمه از جا پریدم، امیر از اتاق خوابش بیرون پرید و گفت: چه خبره چیشده؟
پشت سر امیر به بالا دویدم.
_لعنتی تو تا حالا دویست میلیون از نزدیک دیدی ؟
_ مست بودم نفهمیدم چه غلطی دارم می کنم. نوید بیچاره شدم. دار و دسته اون مرتیکه اسلانی دست از سرم بر نمی دارن.
امیر ما بین اشکان و نوید قرار گرفت .
_ چی شده؟ دویست میلیون چیه؟ اسلانی کیه؟؟
نوید دو دستش و با عصبانیت به دیوار کوبید و سیگارش و روشن کرد و گفت: از این بپرس. اشاره ای به اشکان کرد.
از این بپرس که گند زده به زندگیش، بخاطر زهرماری خوردنش باید بیوفته زندان.
امیر صداش و بالا برد.
_ بگو ببینم چی شده نوید.
سیگارش و به بیرون از پنجره پرت کرد و گفت: چک دویست میلیونی گذاشته وسط، قمار و باخته.
دستم و روی دهنم گذاشتم و نزدیک اشکان شدم.
ترسیده بود و تو نگاهش نا امیدی موج میزد.
تا حالا با این وضع ندیده بودمش. نزدیک شدم و روی زانوهام نشستم.
دستاش و گرفتم و گفتم: خیلی خوب. آروم باش تا ببینیم چی کار باید بکنیم.
_ همتا چه غلطی بکنم. کل زندگیم و بفروشم این مبلغ نمیشه.
نوید جلو اومد، دستم و از دست اشکان کشید .
_ برو تو اتاقت ببینم. دخالن نکن.
انگشت اشاره اش رو بالا گرفت.
romangram.com | @romangraam