#کاکتوس
#کاکتوس_پارت_21
پریسا جیغ کوچیکی کشید و ذوق زده گفت:
_ وای چه خوب. دوتا عروس تو یه آپارتمان.
رمان کاکتوس پارت ۱۸
با پریسا دست دادم و ازشون خدافظی کردم. خسته بودن و باید استراحت میکردن.
در و محکم کوبیدم و برگشتم به نشیمن.
_ زده به سرت؟ این دری وری چی بود گفتی؟ من نامزدتم؟
از جا بلند شد که شاخ و شونه بکشه.
_ پس چی میگفتم؟ ها؟ میگفتم دست یه دختر غرییه رو گرفتم اوردم تو خونه؟
_ ولی تو حق نداری روی من اسم بذاری.
_ چرا که نه. حداقلش اینه که پشت اسم من امنیت بیشتری داری.
حرصم گرفته بود از این همه خودخواهی.
_ من بهشون میگم.
نزدیک تر اومد، سینه اش با سرم مماس شده بود.
_ تو لازم نیست حرفی بزنی. خودم به موقعش میدونم باید چیکار کنم.
کمی نگاهش کردم، رو برگردوندم و مسیر اتاقم و در پیش گرفتم.
که یکهو بازوم و گرفت و من و به طرف خودش چرخوند
_در ضمن حواست به طرز لباس پوشیدنت تو این خونه باشه، حق نداری با لباس خواب به این نازکی بیای تو نشیمن. حله؟
نگاهم و از چشمای قرمزش گرفتم، دستم و از بین دستاش آروم کشیدم و گفتم: حل شد نوید خان.
طبق گفته اشکان، ۲ واحد خونه متعلق به امیر بود که یک واحدش رو نوید خریداری کرده.
همین هم شد مقدمه رفاقت چند ساله و امیر و نوید.
در افکارم فرو رفته بودم که اشکان وارد اتاقم شد، روی گوشه ی تختم نشست و گفت: ببین امشب میخوام ببرمت یه جا که عقل از سرت بپره.
عین پیر زنا همش نشستی تو خونه.
romangram.com | @romangraam