#کاکتوس
#کاکتوس_پارت_17

دلش برام نسوخت، نگاهشم عوض نشد، حتی سعی نکرد من و دلداری بده.

سری تکون داد و حرف و عوض کرد.

_ من باید برم سر کار، اشکان تو رو میرسونه.

آدرس خونه و شماره تماس خودم و برات نوشتم روی میزه.

برگشتنی هم با مترو بر می گردی.از ماشین خبری نیست. حله؟

از پشت میز بلند شد و رفت، زور گو بود، از این که همه ازش ترس داشته باشن لذت می برد.

اما قابل اعتماد بود، عمق نگاهش امنیت حس میشد.

اشکان وارد آشپزخونه شد و دست و صورتش و آبی زد و روبروم نشست.

_ دختره ، نوید نفهمید که دیشب مست بودم؟

خودم و جمع تر کردم و لقمه ای گرفتم.

_ نه نفهمید. مگه نوید رئیس توئه؟

_ نه خب... این جور نوشیدنی ها تو این خونه ممنوعه.

بعد از این که خودش الکل و ترک کرد دیگه اجازه نمی داد کسی تو این خونه حتی حرفش و بزنه‌.

دستش و مشت کرد و گرفت روبروم.

_ممنون از کمکت ولی اگه یه فنجون قهوه هم دست ما میدادی الان سرم از درد منفجر نمی شد.

ناخواسته دستم و مشت کردم و به مشتش کوبیدم و لبخندی زدم.

_ برای دفعه بعد یادم می مونه. البته اگه قهوه درست کردن و یاد بگیرم.

اون چرا اعتیاد داشت؟

چشماش و با شیطنت ریز کرد و گفت: سوال خوبیه. ولی جواب نداره.

از رفتارش خنده ام گرفت.

_ ببین دختر، نوید با تموم آدمایی که تا حالا دیدی متفاوته. با یه سری قوانین و دیوار شخصی که تو نباید بهشون نزدیک بشی.

ببین من نمیدونم چرا داره ازت حمایت می کنه و چرا تورو اورده اینجا. ولی مطمئنم تا جایی که تو زندگیش سرک نکشی این کار و ادامه میده.

به قول خودش حله؟

خیلی خوب بگذریم.

من میرم حاضر شم که برسونمت.

romangram.com | @romangraam