#کاکتوس
#کاکتوس_پارت_12

من واقعا قرار بود با دوتا پسر تو خونه زندگی کنم؟

خدایا این چه غلطی بود من کردم آخه؟


چند دقیقه ی بعد از اتاق بیرون اومدن.

دوباره سر جام ایستادم، نوید به آشپزخونه برگشت.

اشکان هم نزدیکم شد ،روی مبل نشست‌ و خواست که بشینم.

خودمو جمع تر کردم ، سرم و پایین انداختم‌ و نشستم.

بر عکس نوید، خنده به لبهاش بود و شیطنت از قیافش می بارید.

پاکت سیگار و از جیبش در اورد و روشن کرد.


رمان کاکتوس پارت ۱۰


پاکت رو سمتم گرفت و گفت: می کشی؟

سری بالا انداختم و گفتم: نه.

اشاره ای به ته سیگارها انداختن و گفتم.

_ تو چقد سیگار می کشی.

_ پس فضولم هستی. نصف بیشترش مال نویده.

نگاهی به چشمام انداخت و گفت: تو این جا چیکار داری؟ نوید و میشناسی؟


واقعا من تو خونه پسری که نمیشناختمش چیکار میکردم؟

سرم و پایین انداختم و گفتم:

_ نمیدونم. نوید من و اینجا اورد.

_ پس نوید خان، میخواد خونش و به سازمان حمایت از انسان های بی سرپرست تبدیل کنه.

خنده ی بلندی سر داد و چند کام پشت سر هم گرفت.

_ به هرحال خوش اومدی.

این جا خونه ی نویده و مطمئنم همه کاراش حساب شده ست‌.

میتونی راحت باشی، چون من زیاد خونه نیستم‌.

romangram.com | @romangraam