#بوسه_بر_زندگی_لعنتی__پارت_9
-خسته نباشی ! همه رو دعوت کردی !
تک خنده ای کرد - همه ی همه رو !
-کجا مراسم رو میگرید !؟
زن عمو - باغ بابام
- اهان ، کی هست ؟
زن عمو - هفته دیگه ، لباس داری ؟
-نه میرم میگیرم
زن عمو - پس با الیاس قبل از مراسم برید بگیرید
سری تکون دادم - باشه
انگار زن عمو میخواست چیزی بگه ولی دو دل بود .
لبخند زدم - چیشده زن عمو ؟
هول گفت - هیچی ، هیچی
متحیر نگاهش کردم ، که تنها لبخندی زد .
ا * * * * * * * *
امشب جشنه و من زیر دست آرایشگر نشستم ، یک ساعتی هست روی صورتم کار میکنه و کم کم دارم کلافه میشم . از صبح استرس دارم ، منتظر یک خبرم ! منتظر خبری که حس می کنم ، آینده ام رو عوض میکنه !
لبخندی زد - بلند شو عزیزم
romangram.com | @romangram_com