#بوسه_بر_زندگی_لعنتی__پارت_77
ژیلا تک خنده ای کرد - سلام بر بانوی زیبا
دستش رو فشردم - نگو اینطوری ، که دارم از خجالت آب میشم.
ژیلا - اگر ناراحتی و تکرار نشه ، که مورد نداره گلم!
لبخندی به روش زدم - عزیزی !
به اطراف نگاه کردم ، تنها کیان و ژیلا و پیمان بودن !
تای ابروم بالا رفت - شیلا و طاهر کجان؟
اخم کمرنگی کرد - پی خوش گذرونی!
منظورش رو گرفتم و لب گزیدم .
ژیلا پوزخندی زد - دیگه عادی شده !
- بهش فکر نکن
با کشیده شدن دستم ، هین آرومی گفتم .
- نترس منم دختر
با شنیدن صدای عمو شهیاد و بعد از اون سلام کردنش با بقیه ، نفسی راحت از سر آسودگی کشیدم .
-جانم عمو !
عمو لبخند زد - میخوام ، بیشتر باهات آشنا بشم
- حتما
romangram.com | @romangram_com