#بوسه_بر_زندگی_لعنتی__پارت_57

با صدای در خسته از گاز دور شدم ، عرق نشسته روی صورتم رو با دستم پاک کردم.

- سلام همه چی آماده اس ؟

پوزخندی زدم حال و احوال ما مهم نبود ، مهم این بود که همه چی آماده باشه !

بی حرف وارد اتاقم شدم ، حتی نگاهش هم نکردم .ولی لیلا بهش جواب داد ، خیلی دوست داشتم تو این مراسم حضور نداشته باشم ، ولی فعلا نمیخواستم به عمو چیزی گفته باشه ، که بعد نیش و کنایه هاش اذیتم کنه !

تند وارد حموم شدم و دوش سریع گرفتم . تا غرق های ریخته شده از تنم پاک شه .

حوله ای دورم کردم و رو به روی آینه قرار گرفتم ، تیکه ای از حوله رو زیر بغلم زدم و سشوار رو روشن کردم و شروع به حالت دار کردن موهام کردم.

فر های ریز و درشتی که با پکیج موپیچم کرده بودم، بهم میومد !

کرمی به صورتم زدم تا کمی بی حالی صورتم از بین بره ، مژه هامو با ریمل پر پشت تر کردم ، و با خط چشمی چشمامو خمار نشون دادم ، رژ کبودی رنگ به لبام کشیدم .

باید زیبا تر از هر شب می بودم ، تا ایلیا رو با رفتارم اذیت کنم ، بی هیچ احساسی ، تنها تلافی زورگویی این چند روز اخیر رو سرش در بیارم .

پیرهنی شب مشکی رو انتخاب کردم ، چاکی از رون پام تا آخر میخورد ، ولی به غیر از همون چاک دیگه جایی از بدنم دیده نمی شد . یقه بسته بود و این به زیبایی پیرهن افزوده میشد . پیرهن برق می زد و رگه های سرمه ای توش بیداد می کرد.

انحنای کمرم بیشتر به چشم میخورد ، چون جذب بدنم بود ، تک خنده ای کردم .

- بیا بیرون ،اومدن

با صدای ایلیا از پشت در ، نگاه آخر رو به آینه کردم ، خوب شده بودم ، شاید هم فراتر !

دستگیره رو پایین کشیدم و در رو باز کردم ، صدای سلام احوال پرسی ها بلند شد. دستی به موهام کشیدم و با اقتدار به سمت در سالن رفتم . با دیدن سه مرد و دو خانم تنها لبخندی زدم .

کمی جلو تر رفتم ، مردها به رسم ادب سری خم کردن و خوش رو سلام کردن ، ولی دقیق نگاهم می کردن ، به خانمی برخورد کردم ، که موهای بلوندش به طرز مزخرفی از زیر شال بیرون ریخته شده بود ، و آرایش غلیظش زیادی تو چشم بود ، مگه نمیگن کشور های خارجی و مخصوصا سوئد به آرایش اعتقادی ندارن و از لوازم آرایشی در هر زمانی مانند ما ایرانی ها استفاده نمی کنن ، بیخیال شونه ام رو بالا انداختم .

- سلام خانومی

romangram.com | @romangram_com