#بوسه_بر_زندگی_لعنتی__پارت_40
-ا..................
ملودی با شنیدن حرفی اخمی کرد و گفت - بله ، بهش میگم
-ا................
ملودی- خداحافظ
گوشیو قطع کرد ، با اخم هایی درهم نگاش کردم ، که متقابلا اخم کرد - گفت باید بیای خونه !
- الیاس !
اخماش بیشتر توهم کشیده شد - آره
گله جو گفتم - مگه زوره !
ملودی دست به سینه شد - مثل اینکه اره
- من نمیخوام باهاش رو در رو شم ، رفتارش بد بود !
ملودی پشت چشمی نازک کرد - نازنازی!
تیز نگاهش کردم که گفت - والا
اخم کردم - زهرمار
ملودی آروم گفت - الان میاد !
کلافه پوفی کشیدم - نمیذارن تنها باشیما
romangram.com | @romangram_com