#بوسه_بر_زندگی_لعنتی__پارت_140
پوزخند کنج لبم محو نمی شد. به سمت کمدم رفتم . باید طوری ملودی رو اینجا می کشوندم .خواستم لپتاپم رو بیرون بکشم ولی نبود ، لباس هارو ریختم بهم ، گشتم و گشتم ولی نبود .
سرم داغ کرد ، گوشه ی کمد نشستم . فکر همه جاشو کرده بود .
لب گزیدم تا صدام در نیاد ، باید خودمو کنترل می کردم . تند لباسامو برداشتم و وارد حموم شدم . باید تن لمس شده ام رو زیر آب می کردم . آیا شسته می شد ؟
تند لباسامو از تنم در اوردم و خودم رو زیر دوش اب گرم قرار دادم ، ریخته شدن اب روی سرم، مستم کرد. نفسم رو حبس کردم و دوستامو تو موهام فرو کردم .چند دقیقه همونطور زیر دوش ایستادم.
نفس کم اوردم و تند سرم رو از زیر دوش کنار کشیدم . به وسط پای کبودم خیره شدم ، چونه ام لرزید ، نباید گریه می کردم ... نه نباید !
بغض خفه کننده بود ولی باید به این حصار که دور گردنم حلقه زده بود ، عادت می کردم . باید سنگ می شدم . بر نمی گشت ...چشمام از اشک خیس شد اینا اشک نبود اینا قطرات ریخته شده از دوش اب بود ، اره اینا اشک نبود !
لب گزیدم تا مانع ریزش بقیه اشک های ناتمامم بشم .
لب می زنم - اروم باش دل ارا، اروم باش
پس زدم تمام ناراحتی هامو من باید اروم باشم ، من باید سنگ باشم ، من باید منتظر جواب اه های کشیده شدم باشم !
من این زندگی لعنتی رو ظاهری می بوسم ، می بوسم و کنار میذارم . بوسه بارونش می کنم که دست از سرم برداره!
مثل دخترک کوچیکی که باید بوسه های اجباری روی لباش رو تحمل کنه تا مبدا اون بوس ها تبدیل به گاز های وحشتناک بشه !
یاد داستانی میوفتم که دخترک ۸ ساله باید بوسه ها رو تحمل می کرد تا طرف مقابلش ضربه ای بهش نزنه ، تسلیم خواسته ی مردی بشه ، تا شیر مادرش خشک نشه !
اری بوسه بر زندگی لعنتی!
از حموم خارج شدم ، کمی انرژی گرفته بودم ، من نباید کم از اون دخترک ۸ ساله داشته باشم،من قوی ام !
تنها مشکل، چطور به مامان یا ملودی خبر بدم ؟
romangram.com | @romangram_com