#بوسه_بر_زندگی_لعنتی__پارت_136


سرم رو روی فرمون گذاشتم و چشمام رو روی هم . باید ذهنم رو آزاد می کردم ، باید می شدم همون ایلیایی که بودم !

با زنگ خوردن گوشیم ، چشمامو باز کردم . نور آفتاب تو چشمم زد . خوابم برده بود و متوجه نشده بودم .

دستی به چشمام کشیدم ، تا سرحال بشم . به اسم مخاطب نگاه کردم . کلافه پوفی کشیدم ، و جواب دادم - بله ؟

صدای فریادش به آسمون بلند شد- تو چیکار کرررردی!

آه از نهادم بلند شد - مامان گفت !

نفس نفس می زد ، عصبی بود . روانی شده بود ، درکش راحت بود ، الیاس دیوونه ی دل آرا بود . سعی کردم آروم باشم .

صداش پر عجز بود از خشم سرشار - هرکی گفت، عوضیییی! تو چرا همچین کاری کردی ! بدختم کردی ایلیا ...بدختمون کردی !

صدای هق هق های مردونه اش عذاب آور بود ، تنها سکوت کردم . چی می تونستم بگم ؟

زمزمه کرد - چرا اینقدر پستی!

سعی کردم صدامو عصبی نشون بدم ، سعی کردم شرمندگی تو لحن صحبتم نباشه - مواظب باش ، چی میگییی!

الیاس داد زد - من و دل آرا باهم بزرگ شدیییم، دل آرا مهم ترین و دوست داشتنی فرد زندگیم بود ! چطور تونستی ایلیا ، چطور !

سکوت ...

الیاس - حامی اش بودم ، قصد داشتم هرچه زود تر ازش خواستگاری کنم . اومدی ! وجودت نابود کرد، تمام آرزوی های آینده ام رو ! دل آرا قرار بود زن خونه ام بشه . قرار بود سوگلی ام بشه ... تو اومدی میفهمی ، تو اوووومدددی!

لب گزیدم تا چیزی نگم ، از خودم عصبی بودم ، از خودم متنفر شدم ولی ...

الیاس - میدونی از هرچیزی به اندازه تو متنفر نیستم ! دل آرام رو نابود کردی ، دل آرام شکسته ، دل آرا دلش نازکه . اخم به ابروش نیوردم ولی توووو ... نابودش کرددددی!


romangram.com | @romangram_com