#بوسه_بر_زندگی_لعنتی__پارت_110
بغضش مهار شد ، تن صداش بالا رفت - دلم نمیومد!
پوزخند زدم - اگر بفهمی دیشب چی به سرم اومد !
لب گزید - ایلیا !
- گفت بهت ؟ چه با افتخار پخش میکنه !
مامان عصبی و ناراحت گفت - زن عموت گفت !
- فکر نمی کنم واقعا ناراحت باشه !
مامان آهی صدا دار کشید - از همشون دلگیرم!
- من از همه بد تر گیرم !
*غبـــــاری که
از تــــــو نشسته روی قلــــبم …
بارون چیــــه …
سیل هم نمیــــتونه بشوره !!*
-ایلیا ، مردی با عقاید باز و آزاد !
مامان پوزخند زد - اونور بهش ساخته !
قهقه ای بلند سر دادم - با افتخار میگه کارم اینه !
romangram.com | @romangram_com