#بوسه_بر_زندگی_لعنتی__پارت_100


با تشخیص دادن صدای زنی که با عشوه ایلیا رو مخاطب خودش قرار داده بود ، چشمام از زور تعجب گرد شد .

تند از جام بلند شدم و به سمت سالن پا تند کردم .تو سالن نبودن به سمت اتاق ایلیا رفتم ، ولی کل خونه از عطر زنی پر شده بود ، عطری زننده و تند !

هضم این اتفاق سخت بود برام ، نفسام کشدار شده بود ، چقدر قبیح !

صدای دختری که با ناز به ایلیا میگفت گونه اش به ببوسه ، منو از عالم گیجی خارج کرد . عصبی در رو باز کردم ، با دیدنشون در اون وضعیت ، تنها چشمامو بستم و ناخن هامو به کف دستم فشار دادم ، عصبی نفس می کشیدم .

دختر جیغی با ناز کشید - وااای !

نفسی گرفتم و چشمامو باز کردم ، ایلیا منگ بود و متوجه چیزی نبود ، تنها به موهای دخترک دست می کشید .

به سمت دختر هجوم بردم - بلند شو !

اخم کرد و به ایلیا نزدیک تر شد ، عصبی به موهاش چنگ زدم - بلند شو !

از درد جیغی کشید ، ولی اختیار خودم دستم نبود . سیلی به صورت ایلیا زدم و دختر رو روی زمین انداختم .

ایلیا بی هوش شد ، و به نفع من تموم شد .

داد زدم - لباساتو تند بپوش ، گمشو بیرون از خونه ی من !

با نفرت نگام کرد و گفت - میخواست اونقدر به شوهرت نزدیک بشی ، که دست به همچین کاری نزنه !

عصبی به سمتش یورش بردم که از خونه خارج شد .

کلافه دستی به موهام کشیدم و با نفرت به چهره غرق در خواب ایلیا خیره شدم . دلم از این همه حقارت در سینه سوخت . ایلیا تا چه حد پستی !

چشمای خمار و قرمز رنگش رو روی هم گذاشته بود ، صورتش از بوسه های سرخ دخترک پر بود ، با نفرت از ایلیا رو بر گردوندم، چشمام از اشک خیس شد.


romangram.com | @romangram_com