#بغض_محیا_پارت_62

سرش را کنار گوشم برد ...

و با همان لحن خودم گفت...

دوباره شرعا محرمم میشی...

جاخوردم از لحنش...

انقدر که حتی مست عطر تنش هم نشدم، ...

او داشت چکار میکرد ؟؟؟؟ او که هیچوقت خطا نمیکرد ...

دستم را روي سینه ي پهنش گذاشتم ...

لحنم التماسش میکرد ...

براي گناه نکردنم ...

من که میدانستم اگر نزدیکم شود بی اراده میشوم ...

- پسر عمه تمومش کنید لطفا ...

من ...

من نمیخوام ...

گناهه ...

به چشمانم خیره شد و جهانم را زیر رو کرد ...

- دفعه ي پیش که مشتاق بودي خیلی...

- نزار به زور کارمو بکنم محیا ...

نزار بیشتر ازین پست و عوضی باشم ...

بهت زده نگاهش کردم ...

بوسه اش که روي لبانم نشست همه چیز را فراموش کردم ...

حتی گناه بزرگی که میکردم را ...

همین امشب مال من باشد ...

و از فردا...

شده بودم مثل معتادي که وقتی نشئه میشود تصمیم به ترك میگیرد و خودش را گول میزند ...

دستانش که تنم را لمس میکرد ...

نه به بی احساسی بار قبل ...

دلم را عجیب گرم میکرد ...


romangram.com | @romangram_com