#بغض_محیا_پارت_21

لبم را گاز گرفتم ازشرم ...

، یادم هست که خودم خواستم ...

نمیخوام زندگی شما تحت تاثیر این اتفاق باشه.. ، .و خدا را شاهد میگیرم بغض گلویم داشت خفه ام میکرد...

من تنها ترین دختر دنیا ...

تمام دخترانگی و هستیم را به تاراج بردم ...

و به فکر تاثیرش در زندگی این مرد سنگی بودم ...

من عاشق نبودم ...

مجنون بودم ...

مجنونی بی منطق ...

همانطور به رو به روخیره بود ...

جلوي داروخانه ي شبانه روزي ایستاد و ترمز دستی را کشید...

بی آنکه نگاهم کند ...

- تو زندگی من تاثیري نخواهد داشت اما ...

قطعا زندگی تو فرق میکنه دیگه ...

و پیاده شد و در را کوبید ...

و من قلبم هزار تکه شد از لحن سردش ...

، از کلام تلخش...

و براي بار هزارم از خودم پرسیدم ...

چرا دوستم نداشت ...

صداي در ماشین خبر از آمدنش میداد...

بسته ي قرص دو عددي را به همراه بطري آب معدتی جلویم گرفت ...

- بخور اینارو ...

و من معنی قرص ضد بارداري را میدانستم ...

وقطعا او امشب قصد جانم را کرده بود ...

ضربه هایش پی در پی به روج و قلب و غرورم میخورد ...

قرص را روي بغضم فرو دادم ...

و بی هیچ حرفی به سمت خانه راند و منهم خفه شدم ...


romangram.com | @romangram_com