#بی_تو_دوباره_میشکنم
#بی_تو_دوباره_میشکنم_پارت_9
خلاصه اون شبم با خل و چل بازیامون تموم شد
بدون اینکه بدونم چی در انتظارمه
نیلوفر :
شبو بچه ها خونم موندن چون دیر وقت بود و چون اینا کلا اینجا پلاسن
تو اتاق بغلی اتاقم همشون یه دست لباس راحتی و یه دست بیرونی داشتن...
صبح با صدای ساعتم از خواب بیدار شدم... کتری رو روشن کردم و رفتم حمام
(اردک _خودتی _دلتم بخواد _فعلا که نمیخواد _ایش)
از حموم که اومدم بچه ها هنوز خواب بودن منم که مردم آزاررررررررررررر
بطری آب سردو برداشتم و رفتم تو اتاقشون و با یه حرکت روشون خالی کردم...
وای که چقدر خندیدم همشون شک زده بودن....
تازه دریا هم با بالشت داشت میزد تو صورت آتاناز....
یعنی عاشقشونم...
خوشحال از اینکه بیدار شدن رفتم چایی دم کردم...
از تو کمدم یه مانتو آبی آسمونی که کمربند چرم قهوه ای داشت برداشتم با شلوار و مقنعه قهوه ای تیره
کفشای عروسکی تخت آبی آسمونیمو که روش پاپیون قهوه ای داشت گذاشتم بیرون...
تصمیم گرفتم که یکم موهامو بزارم بیرون که سریع پشیمون شدم....
کوله لیمو که بندش چرم قهوه ای بودم گذاشتم...
کلا هرچی میخریدم باید همه ستشو کامل میکردم..
ساعت گرد بزرگمو که اونم قهوه ای بود و عکس گربه روش داشت و عروسکی بودم بستم.....
با بچه ها یه کیک و چایی خوردیم و رفتیم سر بقیه کارا...
میدونستم باید منتظر تلافی باشم
لباسامو که پوشیدم یه رژ کالباسی زدم و کفش پوشیدمو با بچه ها رفتیم سر کلاسسسسسسسسسسس.
تو راه اینقدر مسخره بازی در آوردبم که نگو....
کلا کل ماشین رو هوا بوددد...
رسیدیم داشتم میپیچیدم تو پارکینگ که یه optima ی گوگولی پیچید همزمان با من...
دیدم استاد عزیزه
ولی من بهش راه ندادم
اونم هی بوق میزد
بچه ها ترسیده بودن
آخر سر استاد کفری گفت خانوم پارسا برین کنار دیگه
منم پرو گفتم شما چرا نمیرید
وقت منم دارید میگیرید
تو دلم از ترس داشت قیلی ویلی میرفت...
اصن جرات این کارو نداشتم ولی نمیدونم چی شده بود پرو شده بودم 😁😁😁😁😁☺️☺️☺️☺️
آخر سر مجبور شد بره کنار تا من رد شم
romangram.com | @romangraam