#بی_تو_دوباره_میشکنم
#بی_تو_دوباره_میشکنم_پارت_7
این چیزی که میگم و همه تایید کردن....
یکی از فامیلامون که پرستار یه بچه بوده میخواد استفا بده چون بچه هه بد قلقی میکنه و مامانشم پیشش نیست....
اما صاحب کارش گفته تا یکی که مطمئن باشه رو پیدا نکردی نمیتونی استفا بدی
منم که دیدم رابطت با بچه ها خیلی خوبه تصمیم گرفتم بهت پیشنهاد بدم که جاش بری.....
حقوقش خوبه، صاحب اون قصری که بچه توشه هم باهات راه میاد، فقط باید برنامه کلاس هاتو بش بدی...
بقیه روزا پیششی.... میگم قصر چون فامیلمون میگه خیلی بزرگه خونه هه
بعدم اگه قبول کردی در مورد مامان بابای بچه هه سوال نپرس...
چون خیلی خوشگذرونن همش مسافرتن... بچه رو هم نمیخواستن ولی این آقاهه که میری پیشش کار کنی البته منظور پرستاری از یه پسر بچه گوگولی مگولیه واسه این که حوصلت سر نره یعنی داداش بابایه بچه هه نزاشته سقطش کنن و خودش ازش نگه داری میکنه
بعدم پنجشنبه جمعه ها تعطیلی چون آقاهه خودش هست...
تو هر روز هفته بعضی روزا از ظهر تا شب بعضی روزام که کلاس نداری از صبح تا شب میری پیش بچه هه.....
وقتایی هم که نیستی چون کلاسات تا دو بیشتر نیست خدمه ی خونه مواظبشن...
ولی زیاد باشون جور نیست...
حالا تصمیم با خودته...
___---____---___---___---حال :
از طنی فرصت خواستم تا فکر کنم
بدون خداحافظی با بچه ها سوار ماشین شدم و رفتم خونه...
طنی کلاس داشت واسه همین نیومد...
رسیدم خونه بعد از در آوردن لباسامو پوشیدن تاپ شلوارک
شروع به آشپزی کردم...
چون میدونستم شب دخترا چتر میشن خونم تا ببینن جوابم چیه...
و همیشه خدا گرسنن...
شروع به آشپزی کردم...
نیلوفر :
از بچگی عاشق آشپزی بودم واسه همین آشپزیم عالی بود...
برنج و کته کردم تا خاصیتش نره و مرغو از تو زود پز در آوردم و گذاشتم تو قابلمه و با بادمجونا دوباره شروع به پختن مرد...
غذام آماده بود...
یه برگه آوردم با مداد جلوم گذاشتم...
چون وقتی میخوام فکر کنم باید کاغذ خطخطی کنم...
حدود یه ساعت بود که داشتم فکر میکردم، کاغذمم پر شده بود...
مزایا ی زیادی داشت، عیبش فقط مجرد بودن پسره بود که اونم چون خدمتکارا بودن حل بود....
باید قبول میکردم، درسته نیاز آنچنانی به کار نداشتم یعنی میتونستم زندگیمو بچرخونم اما یکم محتاط تر، ولی موقعیتش عالی بود...
romangram.com | @romangraam