#بی_تو_دوباره_میشکنم
#بی_تو_دوباره_میشکنم_پارت_68




گفتم :مگه اینجا منزل آقای راد نیست؟





گفت :خیر خانوم...





با صدای ضعیفی گفتم :منظورتون چیه.... میشه یک دقیقه بیاین دم در؟





گفت :صبر کنید، الان میام...





تا بیاد به دیوار تکیه کردم...





سرم از حجم فکر هایی که توش بود سنگین شده بود و تیر میکشید...





کاش یه شوخی مسخره بود...





در باز شد و خانومه با یه چادر گل گلی اومد دم در...

گفت :بفرمایید...





گفتم :ببینید خانوم، اینجا باید خونه ی؟ آقای راد باشه... من قبلا پرستار بچه ی این خونه بودم.... این چند وقته هم هر روز میدیدمش.... فقط دو روزه نتونستم بیام....





حالم خیلی زار بود...





بعض عین بختک رو گلوم افتاده بود...





گفت :ببین عزیزم تو این دوروزی که میگی نبودی خونه به ما فروخته شده.... متاسفم اما خب... این خونه دیگه مال آقای راد نیست....





دنیا رو سرم آوار شد...





با یه روزنه امید گفتم :آدرس جدید ازشون دارین؟





گفت :نه متاسفانه...





romangram.com | @romangraam