#بی_تو_دوباره_میشکنم
#بی_تو_دوباره_میشکنم_پارت_5
از دستش که خونی شده بود فهمیدم از برخورد با دیوار بتنی (خودما میگم)
خون دماغ شده. با اخم گفتم :برو دست و صورتتو بشور و سریع بیا سر کلاس
منتظر جواب بودم واسه کلکل چون جدیدا دخترا اینجوری به پسرا نزدیک میشن
بعد از اون نگاه که کنجکاو بود تا ببینه به کی خورده حتی نگاهمم نکرد.
بی حرف از کنارم رد شد و رفت.........
نیلوفر :
پسره ی بی شعور سه نقطه.
الان یعنی میخوای بگی خیلی سفتی؟
ایش. بعدم اداشو در آوردم که گفت سریع برو صورتتو بشور بیا...
حالا بزار بفهمی کیم و چیم به غلط کردن میفتی
کلی خرخونی نکردم که آخرش تو بهم دستور بدی...
سریع خودمو به کلاس رسوندم، در زدم و با اجازه آقای عنق نشستم. شروع کرد به معرفی کردن خودش......
آرتیمان :
تا خواستم خودمو معرفی کنم همون دختره در زد و اومد نشست...
نگاهش سرد بود و من خیلی راحت فهمیدم...
به نظرم ملوس بود، ولی چیز جذابی تو صورتش نبود که بگی خوشگله یا جذابه.. واسه من جدید بود. چون همه دوست دخترام خوشگل و لوند و جذاب بودن...
بالاخره خودمو معرفی کردم :
آرتیمان راد هستم 26 ساله فارق التحصیل از تورنتو کانادا و مجرد....
تا اینو گفتم چشای دخترا برق زد...
ولی اون دختره نگاهش سرد تر از همیشه بود و اذیتم میکرد و همینم باعث شد توجهم بش جلب بشه...
چراغ های وجی خبیثم یکی یکی روشن میشد...
romangram.com | @romangraam