#بی_تو_دوباره_میشکنم
#بی_تو_دوباره_میشکنم_پارت_43


یعنی اگه بیدار نمی شدم از گرسنگی مرده بود....





بعد از اون رفتم در اتاق آرتیمان و زدم و گفتم :

آقای راد،،، هستین؟





گفت :بیا تو





در رو باز کردم و رفتم داخل

گفتم :برای شام امشب، شما هم هستید؟





گفت :فک نکنم به شما ربطی داشته باشه





اوفففف، از سرم دود بلند شد





گفتم :بله، کارای شما به من ربطی نداره اما اگه شما بیاین آبتینم میاد و به همین دلیل باید بدونم آمادش کنم یا نه....





گفت :من به شما اجازه دادم بری؟





گفتم :خیر، اما من حتما باید برم





گفت :من همچین اجازه ای نمیدم،،





گفتم :اما، آخه...





بی نزاکت حرفمو قطع کرد و گفت :اما نداره همین که گفتم





گفتم :اوکی، باشه

نمی خواستم غرورم بیش تر از این بشکنه





داشتم میرفتم بیرون که گفت :خودت و آبتین سریع آماده شین جایی دعوتم آبتینم میخوام بیاد تو هم پس باید بیای

داشتم از حرص میمردم





ایشالله کچل شی

romangram.com | @romangraam