#بی_تو_دوباره_میشکنم
#بی_تو_دوباره_میشکنم_پارت_42
اما آخه خدا زندگیم همینطور پر از مشکله از نظر مردم،،،
همینطوریشم فک میکنن خرابم
حالا با این صیغه چیکار کنم......
رو تخت اتاقی که به من داده بودن دراز کشیدم.....
قبلش به طنی اس دادم که نمی تونم بیام،، اون بیچاره هام برنامه رو کنسل کردن و فقط قرار شد واسه شام بریم بیرون
نمیدونم چی شد که چشمام گرم شد و وارد دنیای خواب شدم
نیلوفر :
نمیدونم ساعت چند بود که بیدار شدم، هییییییی
با دیدن ساعت که هفت بود عین قشنگ از جا پریدم
سریع رفتم اتاق آبتین
خاک تو سرم خیر سرم پرستارش بودما...
اوف خدا را شکر
داشت بازی می کرد
رفتم پایین و از خاتون ظرف میوه آبتین و گرفتم...
آخه به خاتون گفته بودم که واسش میوه پوست بکنه
رفتم بالا تو اتاقش و بش دادم...
تا تهش رو خورد
romangram.com | @romangraam