#بی_تو_دوباره_میشکنم
#بی_تو_دوباره_میشکنم_پارت_35






دوباره آرسام خندید...





کلا آدم خوش خنده ای بود....





آرتیمان گفت :شما همو میشناسین؟





آرسام هم نسبتمو توضیح داد....

بعدشم گفت :مگه تو نباید مهمونی باشی؟





گفتم :باید از آقای راد اجازه بگیرم





البته اول بزارین غذای آبتینو بدم....

بعدش اگه اجازه دادن میرم نگینم بر میدارم و میرم.....





گفت :کار خوبی میکنی....





راستی شام هم تو رستوران با همیم....





گفتم باش و رفتم بالا....





لباسامو عوض کردم و رفتم سراغ آبتین...





آروم در اتاق رو باز کردم که اگه خوابه بیدار نشه....





اما با چیزی که دیدم فقط جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ کشیدم.....





با صدای جیغ من آرتیمان و آرسام سریع اومدن بالا....





و آرتیمان رفت و یه کشیده ی محکم تو گوش سارا همون خدمتکاره که تو کیفم سرک میکشید زد.....





چشمامو محکم روهم فشار دادم...

romangram.com | @romangraam