#بی_تو_دوباره_میشکنم
#بی_تو_دوباره_میشکنم_پارت_3
گفت :نمیخوام، قسمم نده...
گفتم :میرم معتاد میشما تو جوب میمیرم اونموقع میگی کاش بخشیده بودمش...
گفت روش فکر میکنم
گفتم :اگه بریم دربند به خرج من چی؟؟؟
چشاش برق زد و گفت :کی میبریم؟
گفتم :پنجشنبه خوبه؟ چون تو هفته کلاسیم و حالش به پنج شنبه ایناشه،،،
منظورم رو گرفت
(بی ادبا _مگه چیه؟ _منظورتون پسرای خوشگل و پولدار و مجرد و اینا بود دیگه _بگو یه درصد واسه لواشکا گفتم _تو که راست میگی _خخخ)
گفت :باشه. حالا که فکر میکنم میفهمم یکم حق داشتی. می بخشمت. ولی تکرار نشه.
گفتم خیلی گلی، چشم. بریم تا استاد نیومده
نیلوفر :
برگشتم که به بچه ها بگم بریم که دیدم نیستن،
فهمیدم تنهامون گذاشتن تا راحت بحرفیم.
تا کلاس با طنی یه نفس دویدیم و چند دیقه زودتر شروع کلاس رسیدیم.
تو کلاس چون شلوغ بود کسی متوجه ورود ما نشد...
(نه که فرد مهمی هستی _میدونی فضولو بردن جهنم _ایش)
به طنی نگاهی بسی شیطانی انداختم و اونم با سر تایید کرد (تله پاتیه؟ _به تو چهههههه)
آروم در رو بستم و یهو با شدت باز کردم، بچه ها که فکر کردن استاده عین بچه های مظلوم نشسته بودن ولی وقتی منو دیدن هر چی دم دستشون بود به سمتم پرت کردن.
منم با خنده اومدم بیرون که با یه دیوار خوشبو برخورد کردم.
romangram.com | @romangraam