#بی_تو_دوباره_میشکنم
#بی_تو_دوباره_میشکنم_پارت_24
تصمیم گرفتم صب کنم تا نیلو هم بیاد..... نمیدونم چرا ولی حس بدی بش نداشتم......
یعنی خنثی بودم و مثل بقیه ازش متنفر نبودم....
وقتی اومد پایین یه سلام آروم کرد که جوابشو دادم....
خودمو برای یه غذای خوشمزه آماده کرده بودم که مثل آبتین با اشتها بخورم....
ولی با دیدن غذا دنیا رو سرم آوار شد.....
من از اونا که آبتین خورد میخوام
با صدای تعجب کرده نیلوفر که گفت استاد خوبین؟
از فکر در اومدم....
گفتم خوب نیستم
درسته آدم مغروریم ولی برای غذایی که دوست دارم کلا میشم یه بچه... و اگه نخورم غذای دل خواهمو اعصابم خورد میشه
لبامو عین بچه تخسا دادم جلو،،،، اون لحظه فکر هیچی جز غذا نبودم....
گفتم :من از غذا آبتین میخوام....
با این حرفم چنان زد زیر خنده که اصن موندم....
وسط خنده هاش گفت :اون فقط مال آبتین بود..... خودم براش درست کردم....
من گفتم خو واسه منم درست کن....
با لبخند ملیحی که ته مونده خندش بود گفت باشه....
خو چیه دلم میخواست.... مشکلی هست؟
نیلوفر :
کلا اصن یادم به اون لحظه میفته از خنده ریسه میرم......
romangram.com | @romangraam