#بی_تو_دوباره_میشکنم
#بی_تو_دوباره_میشکنم_پارت_23
باریک.....
من بهش افتخار می کنم.....
رسیدم در خونه.....
دوتا بوق زدم که آقا حسن در رو باز کرد، مرد خوبی بود....
زحمت کش بود....
بعد از پارک ماشین رفتم تو، نه صدای نیلوفر میومد نه آبتین.....
رفتم بالا که لباسامو عوض کنم که دیدم در اتاق آبتین بازه....
جلوتر رفتم که صحنه ای دیدم که باورم نمی شد....
آبتینی که به زور غذا میخورد با اشتها داشت غذاشو میخورد و راحت تو بغل نیلوفر لم داده بود....
هر از گاهی هم میخندید..... در یک آن فکر کردم چقدر به نیلو مادر شدن میاد.....
خوشبحال بچش...
اوپس!!! زده به سرم، با دیدن اشتهای آبتین خودمم گرسنم شد....
غذای خوش رنگ و بویی بود....
خوبه که ناهار این غذای خوشمزه رو داریم
لباسامو عوض کردم و رفتم پایین....
romangram.com | @romangraam