#بی_تو_دوباره_میشکنم
#بی_تو_دوباره_میشکنم_پارت_25
وای خدا این شادیارو از ما نگیری ها....
دوباره رفتم آشپز خانه و مشغول پخت و پز شدم....
بعد از چهل و پنج دقیقه آماده شد تو بشقاب کشیدم.... خواستم ببرمش بیرون که گفتم شاید غر بزنه دوغم میخوام.....
دوغم درست کردم و بردم و رو میز گذاشتم....
به حالت دو اومد و نشست و شروع کرد به خوردن......
فکر نکنم اصن وسطش نفس کشیده باشه.....
وقتی غذاشو میخورد خیلی چهرش گوگولی میشد و آدم دلش می خواست لپشو بکشه....
یه تره از موهاش رو صورتش افتاده بود.....
ولی از بس حواسش به غذا بود نمیدادش بالا واسه همین دستمو بردم و آروم درستش کردم....
دیدم دست از خوردن کشید و با چهره ی سردی که یهو پیدا شده بود گفت :من میرم تو اتاقم....یه اتاق برات در نظر گرفتم.... از خاتون بپرس بت میگه......
و جوری رفت که اصن انگار نبوده.....
من.... من.... من هیچ قصد بدی نداشتم....
نکنه فک کنه دختر مورد داریم؟؟؟؟
نیلوفر... خیلی نفهمی... آخه این چه کاریه..... حتما فک میکنه آدم سو استفاده گریم.....
با ناراحتی رفتم سمت خاتون و ازش پرسیدم اتاق من کدومه...
romangram.com | @romangraam