#بی_تو_دوباره_میشکنم
#بی_تو_دوباره_میشکنم_پارت_21
وقتی وارد شدم سریع کولرو زدم و لباسامو پخش خونه کردم و کتابامو برداشتم آوردم و تا یه بخش بعد از اونجایی که درس داده بود خوندم...
یهو گفت کنفرانس بده....
باید آماده باشم....
درسم که تموم شد ساعت 1 بود
بی توجه به وضعیت آشفته خونه....
رفتم رو تختم و لالا کردم....
یعنی خوبه ساعت ده کلاس داشتما....
ساعت 8 از خواب بیدار شدم و شیر کاکائو واسه خودم ریختم و خوردم...
یه مانتو نسبتا بلند قهوه ای با شلوار و کفش نسکافه ای روشن و مقنعه قهوه ای....
ساعت نسکافه ای....
آماده که شدم یه رژ ملیح زدم و رفتم دانشگاه...
تو دانشگاه هم کلی خل بازی در آوردم با بچه ها....
سر کلاس وقتی اسی اومد همه تازه یادشون اومد باید میخوندن....
بعد از حاضر غایب یکی از بچه ها رو برای کنفرانس صدا زد که گفت نمیتونم...
اونم خیلی شیک گفت باشه.... واحد منو همین الان حذف کن....
دو نفر دیگه رو هم همینطوری بدبختشون کرد...
یهو اسم منو صدا زد که منم خیلی شیک رفتم کنفرانس دادم...
آخر سرم از همه خداحافظی کردم و رفتم خونه اسی
یعنی خوبه خونده بودما وگرنه تو خونه جرات نداشتم اصن نزدیکش شم
نیلوفر :
رسیدم خونش که در روز نگهبان وا کرد و گفت میتونین ماشینو بیارین تو....
منم از خدا خواسته گفتم :اوکی
و پرو پرو ادامه دادم میشه در رو باز کنید؟
اونم از بس آقا بود گفت باش....
البته کاش فکر نمیکردم که آقا بود....
بعد از پارک ماشین رفتم
romangram.com | @romangraam