#بی_تو_دوباره_میشکنم
#بی_تو_دوباره_میشکنم_پارت_14


گفتم :درسته، امیدوارم تو اشتباه نکنی...





گفت ممنون پاشو بریم





گفتم اوکی

و به سمت خونه راه افتادیم...





آرتیمان :

امروز قرار بود پرستاره جدید بیاد

از چیزایی که از سودابه شنیده بودم فهمیدم دختره نیاز به کار آنچنانی نداره...

و یه سری اطلاعات دیگه...

بعد از چند تا قلت تو تختم بلند شدم و دوش گرفتم...





یه تیشرت زرد قناری با یه شلوار سبز راحتی پوشیدم...





از پله ها پایین رفتم...

زنگ خورد و خاتون رفت در رو وا کنه...

دختره قرار بود بادوستش بیاد

وارد که شدن، شکه شدم...

نیلا بود نانا بود لولو بود چی بود اسمش





آها نیلوفر... گل تنها تو مرداب... خوشگله ولی تنهاست....





اونم شکه شده بود





تعارفشون کردم که بشینن...





با ها شون درمورد حقوق و اینا حرف زدم...

پرسیدم حله؟

نیلو گفت :ببخشید استاد، میشه کسی چیزی نفهمه؟ از خانواده و اینام؟

گفتم :باش

خدا حافظی کردن و قرار شد از فردا بیاد





نیلوفر :

با طنی شک زده اومدیم بیرون

یعنی اوج بدشانسی من بودا....

نکنه تلافی اون روزو که بش راه ندادمو سرم در بیاره...

romangram.com | @romangraam