#بی_من_بمان_پارت_95


- چیو ؟

- این که به درد لای جرز میخوری .

و قهقهش تو اتاق می پیچه .

- چیه شنگول میزنی ؟ خبریه ؟

- آره خبرای خوب خوب .

- چه خبری .

- با یه شرکت ساختمانی خیلی معروف قرارداد بستم ... قراره تمام نقشه هاشون رو ما بکشیم ... و تا پایان کار پروژه هم نظارت داشته باشیم ... البته قرار نیست این کار رو تنها انجام بدیم ... قراره مهندس های خودشون هم با ما همکاری کنن ... چند تا از بهترین مهندسین شون .

- خوشحال شدم ولی چه ربطی به من داره ؟

- خوب باهوش تو قراره به عنوان یکی از مهندسین از طرف شرکت خودمون باهاشون همکاری کنی دیگه .

- یعنی مهندس حرفه ای تر و با تجربه تر از من پیدا نکردی تو این شرکت به این گندگی ؟

- چرا اون که زیاده ولی من میخوام تو در کنار من روی این پروژه کار کنی . میدونی تو خیلی تو اینجور مسائل خلاقی ... طرح ها و ایده های خوبی داری . من رو همکاریت حساب کردم .

- این یعنی اینکه مجبورم قبول کنم دیگه ؟

لبخندش رو خورد .

- با اجـــــــــازه بزرگترا بلـــــــــــــه .

- ای خدا خفت نکنه که تو همه چیز این مسخره بازیات و داری .

- حالا مگه بده بانو شادت میکنم .

- مگه آدم از دیدن حرکات یه منگل شادم میشه ؟ بیشتر به حال خودش تاسف می خوره که با همچین آدمی معاشرت داره . یکم خجالت بکش دیگه 27 سالته . فسیل شدی وقته زن گرفتنت هم رد شده . الان اگه زن داشتی بچت همسن من بود بعد تو تازه فکر مسخره بازی افتادی ؟

- سن زیاد برای مرد جماعت عیب نیست هر وقت اراده کنم در هر سنی میتونم زن بگیرم . تو رو بگو که بی شوهر وبال مایی . نه معلومه مجردی نه متاهل . اصلا یه خل وضعی هستی .

داشت شوخی می کرد ولی ناخودآگاه من رو یاد غم ها و غصه هام انداخته بود . قیافم پکر شد . خودشم فهمید . از جاش بلند شد و اومد رو به روم نشست . دست هام رو تو دستاش گرفت و با لحن پشیمونی سعی کرد از دلم دربیاره .

- ترنم ... ترنمی ببخشید ... من غلط کردم ... آقا من خر مثلا اومدم شوخی کنم ... ببخشید دیگه بهش فکر نکن .

با چشمای اشکیم بهش ذل زدم . خیلی وقت بود یاد گرفته بودم اشک هام رو تو چشم هام زندانی کنم تا از محدودشون خارج نشن .


romangram.com | @romangram_com