#بی_من_بمان_پارت_85
برگشتم سمتش .
- منم خیلی شب ها از خواسته های دل خودم زدم تا شما خوشحال بشین .
منم خیلی جاها کوتاه اومدم .
منم خیلی شب هایی که شما مریض میشدین پا به پاتون بیدار میموندمو بهتون رسیدگی میکردم .یادتون رفته ؟
یادتون رقته اون موقع که همه با هم رفتن فرحزاد تفریح من از تفریح و خوشحالیم زدم و ازتون مواظبت کردم تا زودتر خوب بشین ؟
من بچه خوبی براتون بودم . فکر نمیکنین کارهایی که برام کردین حداقل خیلی بیشتر از دو تا پسرتون براتون جبران کردم ؟
شما در عوض چیکار کردین ؟
به دخترتون تهمت زدین . بیرونش کردین .
از سر خودتون بازم کردین .
بهم گفتین هرزه .
من از زور بدبختی مستخدم شدم .
این حرف و که زدم رنگش پرید .
زهرا خانوم : مگه ... یادته ؟
- نه . فقط میدونم برای یه آقایی کار میکردم اما به یاد نمیارم کی . زیادم مهم نیست .
زهرا خانوم : اما من ...
- لطفا تنهام بزارین . شما فقط با حرف هاتون زخم های منو بدتر میکنین .
رفت و بعد از اون کار من شد با همه آدمای خونه باغ همینطور برخورد کردنو نیش زبون زدن .
خودمم ناراحت میشدم ولی وقتی میخواستن با به رُخ کشیدن خوبی هایی که در حقم کردن ببخشمشون منم جوش میاوردم .
فقط آرمان بود که چیزی نمیگفت . آرتانم که درگیر نگار بود .
دو ماه از برگشتنم به خونه باغ گذشته بود .
گاهی یه خاطراتی یادم میومد که سایه یک مرد توشون سنگینی میکرد .
romangram.com | @romangram_com