#بی_من_بمان_پارت_82

در حیاط باز شد .

وارد باغ شدم . اشک هام دوباره جاری شده بود . دلم برای خونه باغ تنگ شده بود .

اگه می مُردم و فرصت دوباره دیدن خونه باغ رو از دست میدادم چی ؟

خوشحالم که زندم ، که نفس میکشم ، دوباره خونه باغ رو میبینم و میتونم در کنار آدمایی زندگی کنم که درست بهم بد کردن ، ناعادلانه قضاوتم کردن ، بهم تهمت هایی زدن که تا عمر دارم فراموشم نمیشه ولی خدا میدونه که خیلی دوستشون دارم .

به طرف درختم میرم . دلم براش تنگ شده بود . یعنی اگه می مُردم این درختم خشک میشد ؟ آخه مامان گل همیشه بهم میگفت این درخت با حضور تو زنده است پس امیدوارم عمر طولانی داشته باشی .

- درخت خوبم دلم برای دست کشیدن روی پوست زبرت تنگ شده بود .

آرتان : این خونه هم دلش برات تنگ شده بود . زندگی اینجا تو این خونه بدون تو و خنده هات ، بدون تو شیطنت هات برای همه سخت بود فقط ابراز نمیکردن .

همون باباجی که بهت گفت دیگه نوه اش نیستی . نگاهش کردی تا حالا ؟

پیر شده . شکسته شده . وقتی شنید تمام مدت تو بیگناه بودی و بعدم که خبر افتادن از پله ها رو آوردن کمرش شکست . از موقعی که چشم باز کردی دوباره میشه تو چشماش امید به زندگی رو دید . امید به بخشش .

مادرت دیگه اون زنه شاد و سرحال گذشته نیست . پدرت دیگه مثل قبل سر پا نیست .

درست در حق تو بد کردن ولی همشون از اینکه تو رو داشتن از دست میدادن هر روز و هر لحظه جون دادن .

ترنم عزیزم تو حق داری حتی تا آخر عمرت نبخشیشون ولی من میدونم تو قلب بزرگ و مهربونی داری . فرصت بده برات جبران کنن .

این فرصت رو بهشون بده به جبران تمام اون بیست سالی که به بهترین شکل ازت مواظبت کردن . دوست داشتن و همیشه سعی میکردن خوشحال باشی .

آدمای این خونه گاهی وقت ها از خیلی چیزا گذشتن تا لبخند روی لب های یدونه دختر خونه باغ باش . نمونش من .دیدی که از خودم گذشتم . میدونم که احساسم اشتباه بود ولی اون زمان که نمیدونستم . اون زمان فقط برای این کنار کشیدم که تو خوشحال باشی .

میبخشیشون ؟

اون حرف میزد و من سرسختانه با ریزش اشکهام مبارزه می کردم .

راست میگفت آدمای این خونه فقط همین یکسال فراموشم کرده بودن تو بقیه سال های زندگیم همیشه در کنارم بودن ، همیشه خوشحالم کردن . ولی ...

- بهم زمان بدین . الان نمی تونم فراموش کنم ، تمام اون ظلم ها و سختی ها رو .

زخم هام خیلی عمیق آرتان ، خیلی .

تو نمیدونی از بهترین های زندگیت ضربه خوردن چه حالی داره . من الان یه شکست خوردم که همه میخوان براش جبران کنن ولی به خدا نمیشه . من هنوز با خودم کنار نیومدم . بزارین یه مدت فکر کنم . الان دلم شکسته بزارین بند بزنمش بعد بیاین سراغم . خواهش میکنم تنهام بزار آرتان .

الان برو .

الان وقت این حرف ها نیست .

romangram.com | @romangram_com