#بی_من_بمان_پارت_81


الانم اومد بگم اگه با من کاری نداری برم .

سرم رو به معنی نه تکون دادم و آرتان رفت .

به نظرم یه چیزایی این وسط بود که من نمیدونستم . اون که اولش داشت با جزئیات همه چیزو تعریف میکرد نمیدونم چی شد یهو همه چیزو خلاصه کرد . انگار میترسید بیشتر حرف بزنه و سوتی بده . اما راجع به چی ؟

اصلا مگه میشد من ازدواجم با یه نفرو انقدر راحت بهم بزنم ؟

انقدر فکر کردم که خوابم برد .

پرهام

همه توی خونه باغ بودیم . فردا صبح قرار بود ترنم مرخص بشه اما از رفتارش میشد فهمید تو خونه باغ پا نمیزاره .

تکلیف منم که مشخص بود ...

داشتم به فردا و این فراموشی ناگهانی ترنم فکر میکردم که آرتان شروع به صحبت کرد .

آرتان : راستش یه موضوعی هست که باید راجع بهش با همتون صحبت کنم .

امروز که با ترنم صحبت میکردم متوجه شدم هیچ کدوم از خاطراتش با پرهام رو یادش نمیاد . منم یهو از دهنم پرید و گفتم با پرهام نامزد کردی . چون خیلی کنجکاو بود که بدونه پرهام کجاست و اصلا کی ازدواج کرده که یادش نمیاد مجبور شدم دروغ بگم چون دکتر بهم گفته بود خودش باید خاطرات رو به یاد بیاره و اگر ما همه چیز رو براش تعریف کنیم امکان هر نوع عکس العملی از طرف ترنم هست و ما باید از هر نوع خطری که ترنم رو تهدید جلوگیری کنیم .

مجبور شدم بهش بگم با پرهام کیا ازدواج نکرده و اون ازدواج به خاطر اینکه خانواده راضی نبودن بهم خورده .

باید شناسنامش رو ازش پنهان کنید تا اتفاقی متوجه نشه بهش دروغ گفتم .

به هیچ وجه جلوش از زندگی که تو خونه پرهام داشته حرف نمیزنید تا خودش همه چیز رو به یاد بیاره .

من راضیش میکنم فردا برگرده خونه باغ اما مبادا از ازدواجش حرفی بزنید از الان تمرین کنید که جلوی ترنم از دهنتون نپره .

یکم فکر کردم . آرتان حرف بدی هم نزده بود . اینطوری منم فرصت پیدا میکردم دوباره بهش نزدیک بشم و گذشته رو براش جبران کنم .

آرتان : پرهام اگه فکر کردی حالا که تو رو یادش نمیاد حسابت از بقیه جداست باید بگم اشتباه فکر کردی . تو بیشتر از بقیه گناهکاری پس بهتره سعی نکنی بهش نزدیک شی وگرنه با من طرفی .

اَه لعنت به این شانس . حالا این آرتان و کجای دلم بزارم .

ترنم



با اصرار های آرتان قرار بر این شد که دوباره به خونه باغ برگردم . راضی نبودم ولی تا کی میتونستم خدمتکار باشم تازه من نزدیک دو ماه و نیمه که بیمارستانم ، صاحب اون خونه حتما برای خودش یه مستخدمه دیگه آورده پس جایی نداشتم به جز خونه باغ .


romangram.com | @romangram_com