#بی_من_بمان_پارت_79
در اتاق به صدا در اومد .
- بفرمایید .
آرتان با لبخند زیبایی که روی لبش بود وارد اتاق شد .
متقابلا من هم بهش لبخند زدم .
آرتان : خوشحالم که برگشتی ترنم . نمیدونی این دو ماه اینجا چه خبر بود . همه گریه میکردن . مادرت چندبار حتی کارش به سرم زدن رسید . همه نگرانت بودن . همه شب و روز دعا میکردن خدا دوباره تو رو بهمون ببخشه .
- چرا همه یهو انقدر مهربون شدن ؟ چی شده ترنم براشون مهم شده ؟ خواب نما شدن ؟
سرش رو انداخت پایین . میدونستم اتفاقاتی افتاده که من ازشون بی خبرم . دلیل این مهربونیای یدفعه ای ...
آرتان : خوب یه اتفاقایی افتاده . یعنی دقیقا همون روزی که این اتفاق برات افتاد .
- چی شده ؟
آرتان : من اون آدمی که اون فیلم و فرستاده بود پیدا کردم .
تو جام نیم خیز شدم . باورش برام سخت بود . سخت تر از نفس کشیدن تو یه فضای بی اکسیژن . چطور آرتان کسی رو پیدا کرده بود که من یکسال به دنبالش گشته بودم .
آب دهنمو قورت دادم .
- او... اون نامرد ... کی بود ؟
آرتان : آرمان .
باورم نمیشد . نه امکان نداشت .
آرمان ؟ آرمان... نه دروغ میگفت . آره من مطمئنم یه غریبه این کارو باهام کرده . من مطمئنم آرمان دلش نمیاد من یکسال عذاب بکشمو اون نگاه کنه .
- داری دروغ میگی .
آرتان : خودش جلوی همه اعتراف کرد . اون این کارو کرده . اون نامردی کرده . ترنم برعکس همه که از پشت خنجر میخورن تو از جلو خوردی . تو از خودی زخم خوردی .
اشک هام دوباره بنای ناسازگاری گذاشته بودن .
- چرا ؟
.
romangram.com | @romangram_com