#بی_من_بمان_پارت_49


و من ... من مطمئن بودم بیگناهیم ثابت میشه .

آرسام و پرهام از راه رسیدن .

نگاهشون نمیکردم . میترسیدم چیزی بشنوم که تمام دنیام رو بر باد بده .

صدای مامان به گوشم رسید .

مامان : آرسام پسرم دروغ بود مگه نه ؟ بگو دختر من از این خبط و خطاها نمیکنه ؟ پرهام . بگو زنت پاکه . بگو تهمته . بگو افتراست .

صدای سنگین آرسام به گوش رسید .

آرسام : فیلمی که دیدین ... اون فیلمی که دیدین

صدای عصبی پرهام به گوشم رسید .

پرهام : حقیقت بود . هیچ صداگذاری ، یا تغییر چهره ای در کار نبوده . این خانوم به اصطلاح عاشق هممون رو بازی داده .

هممون رودست خوردیم .

سرم رو بالا آوردم . چهرش سرخ بود . از عصبانیت میلرزید . دندوناشو رو هم فشا میداد .

با تاسف نگام کرد .

پرهام : خوش به حال آرتان که از تور تو فرار کرد .

من چقدر احمق بودم که آدمی مثل تو رو دوست داشتم .

برای چی ؟ برای چی این بازی کثیف و راه انداختی ؟ چرا با احساسات من بازی کرد ؟

میخواستی چیو تلافی کنی ؟

ازت متنفرم . خانم ترنم آریایی تا عمر دارم ازت متنفرم . ولی مطمئن باش اینجا آخر قصه نیست . مطمئن باش .

داشت از خونه خارج میشد که جلوش ایستادم .

از حرفاش قلبم به درد اومده بود .

- ترو خدا وایسا پرهام . به خدا اون دختر من نیستم . به روح مامان جو..

با سیلی که خوردم حرف تو دهنم موند . باباجی بود .


romangram.com | @romangram_com